برایت دِنا سوخت ، الوند سوخت
تو می سوختی و دماوند سوخت
به جان عزیز تو در این غزل
قلم در همین اولین بند سوخت
تو می سوختی و خزر مثل نِی
میان تب و تاب اروند سوخت
تو گُر می کشیدی و از شعله هات
تمام درختان دربند سوخت
تو گُر می کشیدی و روی لبم
غریبانه گل های لبخند سوخت
خبر داغ بود و بخارا شنید
از آن رودکی در سمر قند سوخت
میان زمستان و سرمای دِی
به حالت دلم مثل اسفند سوخت
به چشمم تمام جهان شد سیاه
که این پرچم بی همانند سوخت
عباس شاه زیدی
درباره این سایت